كرسی ترویجی «چيستي علم اسلامي با تکيه بر نظر علامه آيت‌الله مصباح‌يزدي (حفظه‌الله)»

چهاردهمين نشست از سلسله نشست‌هاي تخصصي مباني اسلامي‌سازي علوم انساني و هشتاد و هفتمين کرسي ترويجي مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) برگزار می‌شود:

كرسی ترویجی

«چيستي علم اسلامي با تکيه بر نظر علامه آيت‌الله مصباح‌يزدي (حفظه‌الله)»

 

سخنران: حجت‌الاسلام‌ دكتر علي مصباح

ناقدان: حجت‌الاسلام‌ دکتر محمد جعفري

          حجت‌الاسلام‌ دکتر حسين بستان

مدیرکرسی: حجت‌الاسلام دکتر مهدي عبداللهي

زمان: چهارشنبه 29 آبان ماه 1398  ساعت: 18:30

مکان: قم، بلوار جمهوری اسلامی، موسسه امام خمینی (ره)، طبقه پنجم، سالن اندیشه

http://hamayesh.iki.ac.ir

 

خلاصه

  1. درباره مسئله اسلامی (یا دینی) بودن (یا نبودن) یک علم با اعتبارات مختلف می‌توان بحث و داوری کرد. گذشته از صحت لغوی یا منطقی کاربرد اصطلاح «علم دینی» یا «علم اسلامی»، آنچه مهم‌تر است هدف و غایتی است که از موصوف‌شدن علم به صفت اسلامی پدید می‌آید؛ غایتی که بدون وصف اسلامی غیرقابل تحقق است.
  2. برخی تعدد روش (متدولوژي) را موجب تعدد علوم دانسته‌اند. در این صورت، مي‌توان برخي از علوم را به ديني و غيرديني تقسيم کرد، زیرا با تغییر روش، با علمی دیگر سروکار خواهيم داشت. اگر مسائلی مشخص براساس منابع ديني و وحياني و روش نقلي اثبات شوند، با علمي ديني سروکار داريم، و اگر همان مسائل براساس منابع غيرديني و روش‌هاي عقلاني، تجربي، و ... اثبات شوند، علمي غيرديني به وجود مي‌آيد.
  3. برخي دیگر هدف را در تعريف «علم» دخالت داده‌اند،‌ و به عنوان مثال، «شناخت واقعيت» را به عنوان هدف و جزء مقوّم علم به‌شمار آورده‌اند. در مقابل، «دين» نيز با هدف آن،‌ يعني «رسيدن به سعادت» تعريف مي‌شود. اگر هدف و غايت در طبقه‌بندي علوم نقش داشته باشد، با تغيير آن،‌ وارد فضاي علم ديگري مي‌شويم. طبق این اصطلاح، اگر مسأله‌اي براي هدفي خاص – مانند زندگي آسوده‌ دنیوی- مطرح شود و براي حل آن تلاش شود، يک علم به وجود مي‌آيد، و درصورتي که همان مسأله براي هدفي ديگر- مانند رسیدن به سعادت اخروی و قرب به خدا- مدنظر قرار گيرد و حل شود، علمي ديگر توليد مي‌شود. درمقابل، عده‌ای غايت را در تعريف و تقسيم علوم دخالت نمي‌دهند و تا هنگامي که سؤال يکسان باشد، آن را مسألة همان علم به حساب مي‌آورند.
  4. برخی (مانند شهید صدر) از یک سو بر جنبه فقهی دین تمرکز کرده و دین را در بعد تشریعی و دستوری آن به‌کار برده‌اند، و از سوی دیگر، علم را در علم توصیفی تجربی محصور دیده‌اند. درنتیجه، ایشان علم اسلامی را انکار و در عوض، مکتب (علم دستوری) اسلامی را امضا کرده‌اند. ایجاد این محدودیت‌ها در تعیین قلمرو دین و علم صرفاً نوعی اصطلاح‌سازی یا همراهی کردن با اصطلاحات رایج است که نه تنها توجیه منطقی ندارد، بلکه به دلیل ایجاد سوء تفاهم و نیز زمینه‌سازی برای مغالطه و سوء استفاده سکولارها، مضر نیز هست.
  5. برخی (مانند آیت الله جوادی آملی)‌ از یک طرف، دین را به قول و فعل الهی، یا اراده تکوینی و تشریعی الهی توسعه داده، و از دیگر سو، علم را شامل هر معرفت نظری و عملی دانسته‌اند. درنتیجه، ایشان علم توصیفی و دستوری حقیقی را علمی دانسته‌اند که پدیده‌ها را به مثابه فعل الهی مطالعه کند، زیرا اسلامی دانستن علومی چون فقه به دلیل مطالعه قول الهی است، درحالی که مطالعه فعل الهی اولی به اسلامی‌بودن است. همچنین وجه دیگر اسلامی‌بودن علومی چون فقه این است که دانشمند به دنبال کشف اراده تشریعی الهی است. حال اگر علمی سلسله علل یک پدیده را تا علت العلل دنبال کند اراده تکوینی الهی را در خلقت جهان کشف کرده است، و چنین علمی به طریق اولی اسلامی است. بر این اساس، دیگر معرفت‌ها علم نیستند تا از اسلامی بودن یا نبودن آن بحث شود.

این رویکرد مشتمل بر مغالطة اشتراک لفظي است،‌ زیرا دینی شمردن علم فقه ناشی ازآن است که «دین» در این ترکیب، کاشف از «ارادة تشريعي الهي» در حوزة رفتارهاي اختياري انسان دانسته شده است، و نه کاشف از «هر اراده‌اي»،‌ تا شامل ارادة تکويني او هم بشود. بنابراين نمي‌توان از اين مقدمه که علم اسلامی در اصطلاح رايج، کاشف از ارادة الهي ‌است، نتيجه گرفت: هر علمي که کاشف از هر نوع ارادة الهي (حتي ارادة تکويني) باشد «اسلامی» است.

به علاوه، دخالت دادن نوع نگاه دانشمند در علم،‌ جعل اصطلاحي جديد براي علم برخلاف  اصطلاح متعارف و مورد بحث در محافل مربوط است. پرسشي که در محافل ديني و علمي دربارة رابطة ميان علم و دين و معناي علم ديني و اسلامی مطرح است به معنايي از علم نظر دارد که نوع نگاه و تفسير دانشمند تأثيري در نتيجة تحقيق نداشته باشد.

  1. نظر منتخب درباره علم اسلامی:
    1. منظور از علم در اینجا، یک شاخه از دانش بشری متشکل از گزاره‌هایی درباره موضوعی مشخص است، و شامل تحقیق و حل مسائل توصیفی یا دستوری با روش‌های مختلف و با اهداف و انگیزه‌های گوناگون می‌شود، خواه نتایج حاصل از آن مطابق با واقع باشد یا غیرمطابق با آن. به عبارت دیگر، علم نسبت به مبانی، روش‌، هدف، و نتایجش لابشرط است.
    2. منظور از اسلام در اینجا، مجموعه‌ای از‌ معارف نظری و عملی (توصیفی و دستوری) است که برای دست‌یابی انسان به سعادت حقیقی ضروری است. این معارف شامل باورها، ارزش‌ها، و دستورالعمل‌هایی می‌شود که از منابع و روش‌های معتبر معرفت (عقل، شهود، حس، و نقل از معصوم) به دست آمده باشند. در اين اصطلاح، اجزاء دين داراي سلسله مراتبي هستند؛ بر يکديگر مترتب مي‌شوند، و به‌سان ريشه، ساقه، و شاخسار درختي مي‌مانند که در يک جريان يک‌سويه، هر بخش اجزاء فرعي‌تر را تغذيه مي‌کند. ریشة اين دين را اعتقادات تشکيل مي‌دهد که شامل مباحث هستي‌شناسانة مطابق با واقع است و در قالب قضايايي خبري (مانند: خدا هست، وجود خدا حق است، پيغمبر از طرف خدا مبعوث شده است، و حيات پس از مرگ وجود دارد) بيان مي‌شود، و بايد به آن‌ها اعتقاد پيدا کرد. به دنبال اين اعتقادات، سلسله‌اي از ارزش‌ها (مانند: کمال، قرب به خدا، عدالت، عفت، و امنيت) مطرح مي‌شود که لازمة‌ اعتقاد به آن حقايق است و بايد به آنها پايبند بود. نهايتاً براساس اين ارزش‌ها، رفتارهايي توصيه مي‌شوند که بخش دستورالعمل‌هاي دين را تشکيل داده، مشتمل بر توصيه به رفتارهايي است که با اعتقادات و حقايق ديني متناسب بوده، درستي آنها تضمين شده، و در جهت تحقق اهداف و ارزش‌هاي ديني است، از طرف خداي متعال نازل شده، و پيامبر اسلام –صلي‌الله‌عليه‌وآله- آن را به ديگران ابلاغ فرموده است. اين سه بخش در قالب تعريف مشهوري خلاصه شده است که دين را متشکل از عقايد، اخلاق، و احکام معرفي مي‌کند. همچنين تقسيم معارف دين به اصول و فروع دين از همين بينش نسبت به آموزه‌هاي نظري و عملي دين و رابطة ميان آنها ناشي شده است.
    3. قلمرو دين: بر اساس تعريفي که براي هر يک از علم و دين بپذيريم، قلمرو آنها نيز تغيير مي‌کند. بر اساس تعریف منتخب، دين به عنوان نقشة‌ راه دست يافتن به کمال نهايي و برنامة زندگي سعادت‌مندانه، اصالتاً وظیفه‌اش تبيين سيستم ارزشي و دستوری اسلام است که رابطة افعال اختياري با سعادت را تعيين مي‌کند و مبناي دستورات عملي (اعم از عبادي، اخلاقي، و حقوقي) دين قرار مي‌گيرد. همچنین بيان حقايقي که براي سعادت انسان ضروري بوده، و راه ديگري براي درک و شناخت آنها وجود نداشته باشد نيز بخشي از هدف و وظيفة دين را تشکيل مي دهد. اين معارف شامل حقايقي دربارة تفاصيل مربوط به مبدأ، معاد، نبوت و مانند آن‌ها مي‌شود که به اصول اعتقادي دين مربوط مي‌شوند و ايمان و اعتقاد به آنها سنگ بناي سعادت جاودان را تشکيل مي‌دهد. اصول و کليات اعتقادات نيز اصالتاً با روش عقلي اثبات مي‌شوند و پيش از پذيرش و ورود به دين بايد تعيين تکليف شده باشند، هرچند در منابع اختصاصی دین نیز به آنها تذکر داده شده، تا زنگار غفلت از عقول مردم زدوده شود و به آن حقایق متوجه و متفطن شوند (یثیروا لهم دفائن العقول). البته  معرفت به بسياري از جزئيات و تفاصيل آنها راهي جز تبيين و تعليم توسط وحي ندارد.

از ديدگاه اسلام، همة رفتارهاي اختياري انسان مي‌توانند در سعادت يا شقاوت ابدي او تأثيرگذار باشند و از اين رو بيان ارتباط آنها با سرنوشت ابدي انسان در حيطة وظايف و قلمرو دين قرار مي‌گيرد، و جامعیت دین همین را اقتضا می‌کند. روشن است که این واقعیت غیر از فرضیه‌ای موهوم است که جامعیت اسلام را مستلزم آن می‌داند که همة مطالب دانستني دربارة هستي، چيستي، چرايي، و ارزش‌هاي خاص و عام ممکن را بتوان از ميان الفاظ و عبارات کتاب و سنت استخراج نمود. دين از آن نظر که همه مسائل فردي و اجتماعي انسان را در برمي‏گيرد شامل روابط انسان با خدا، روابط انسان با انسان‏هاي ديگر در تمام عرصه‏هاي اجتماعي، تربيتي، مديريتي، اقتصادي، حقوقي، سياسي و بين‏المللي، و روابط انسان با طبيعت و محيط زيست مي‏شود و دربارة ارزش‌ها و بايد و نبايدهاي مربوط به آنها حکم و داوري مي‌کند. دین برای صدور این احکام از همه منابع لازم استفاده می‌کند، و ملاک دین برای داوري‌هایش، آن جنبه از پیامدهای رفتارهای اختیاری است كه به سعادت يا شقاوت ابدي مربوط مي‏شود، و نه سود و زیان مادی یا نفع و ضرر جسمانی.

با توجه به محوريت «هدف» مزبور در تعريف دين، مي‌توان گفت: ساير معارف و مطالبي که در منابع اختصاصي دين اسلام (کتاب و سنت) بيان شده است، اهداف فرعي ديگري را در جهت کمک به هدف اصلي دنبال مي‌کنند. همچنین گاه اولیای الهی به منظور پاسخ‌گویی به سؤالات و کمک به مردم در حل مشکلات زندگی، تا آنجا که لازم دیده‌اند اطلاعات و راهنمایی‌هایی در زمینه‌های مختلف به آنها ارائه فرموده‌اند که به منصب دینی ایشان مربوط نمی‌شده است. اطمینان از مطابقت این معارف با واقع و درستی این دستورالعمل‌ها منوط به آن است که از نظر سند و دلالت یقینی باشند، که در آن صورت جای شک ندارند زیرا از منبع متصل به وحی صادر شده‌اند، هرچند در این تعریف از دین نمی‌گنجند؛ و به همین دلیل، نه بيان آنها به کمال دين مي‌افزايد، و نه عدم بيان دیگر حقایق عینی یا توصیه‌های عملی از این دست، نقصي براي دين به‌شمار مي‌آيد.

همة امور زندگي انسان، اعم از مسائل فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، دنيوي و اخروي، با نگاهي خاص در قلمرو دین قرار مي‌گيرند. شمول دین نسبت به اين‌گونه مسائل مشروط به هدفي است که براي آنها درنظر گرفته مي‌شود. نکتة قابل توجه اين است که غالب (اگر نگوييم همة) اين مسائل به حوزة کاربردي علوم مربوط مي‌شود و نه حوزه نظري و توصيفي علوم. شناخت پديده‌ها و روابط ميان حقايق مادي به خودی خود، ارتباطي مستقيم با ارزش‌ها و سعادت يا شقاوت ندارند، بلکه اين نحوة استفاده از آنها در زندگي انسان و چگونگي تعامل با آنهاست که ما را وارد حيطة افعال اختياري و ارزش‌ها مي‌کند و در نتيجه به قلمرو دين وارد مي‌شوند. 

از آنجا که هدف اصلي دين و ملاک حقيقي نياز به دين آن است که راه رسيدن به سعادت را به انسان‌ها نشان دهد، مي‌توان گفت: بخش اصلي و محوري دين همانا تعاليمي است که به نوعي با سعادت ابدي و کمال نهايي او گره مي‌خورد. ساير معارف و مطالبي که در منابع اصيل اسلامي (کتاب و سنت) بيان شده است، يا مقدمه‌هايي براي رسيدن به اين هدف اصلي‌اند و يا به ديگر نقش‌ها و مسئوليت‌هاي اولياي دين مربوط مي‌شوند.

  1. ضرورت بحث از علم اسلامی، نیاز به معرفت حقیقی نسبت به واقعیاتی است که لحاظ‌نکردن نظر اسلام در آن مورد موجب کج‌فهمی یا سوءرفتاری می‌شود که سعادت حقیقی انسان را خدشه‌دار می‌کند.
  2. با توجه به سلسله مراتب علوم، و انواع استفاده آنها از یکدیگر، اسلامی‌بودن یک علم می‌تواند دارای مراتبی باشد که شامل مبانی، اهداف، روش‌ها، و گزاره‌های توصیفی و دستوری می‌شود.
  3. علم اسلامی شاخه‌ای از دانش است که گزاره‌های توصیفی یا دستوری آن با استفاده از منابع و روش‌های معتبر معرفت، به دست‌یابی انسان به سعادت حقیقی یاری می‌رساند. علمی که چنین نسبتی با سعادت انسان نداشته‌باشد، از مقسم و محل بحث خارج است (اسلامی و غیراسلامی ندارد).

وظيفة علوم توصیفی شناخت پديده‌ها و روابط ميان آن‏ها، و وظیفة علوم دستوری تعیین رفتار مناسب به منظور دست‌يابي به اهداف مطلوب است. «دين» در تعريف منتخب علامه، همة تعاليم نظري و عملي را که هدف اصلي آن‌ها نشان‌دادن راه سعادت به انسان‌هاست شامل می‌شود، که تنها مصداق واقعی آن در این زمان، اسلام ناب محمدیصلی‌الله‌علیه‌وآله است. دين رسالت تبيين رابطة پديده‏ها و رفتارها با کمال و سعادت حقیقی انسان را برعهده دارد و نحوة تعامل انسان با پديده‌هاي مادي و غيرمادي را ارزش‌گذاري کرده، تکليف انسان را در برخورد با آنها تعيين مي‌نمايد.

همچنين در علوم انساني تا جايي که سخن از تشريح ماهيت يک پديدة انساني يا اجتماعي و تبيين رابطة آن با ديگر پديده‌هاست، با علم محض سروکار داريم. اين علوم که صرفاً به توصيف واقعيات انساني و اجتماعي مي‌پردازند ميان دين‌داران و بي‌دينان،‌ مسلمانان و غيرمسلمانان مشترک‌اند. ولي به محض آن که پا را از توصيف فراتر گذاشته، به قلمرو ارزش‌گذاري، هنجاريابي، و توصية دستورالعمل‌هاي اقتصادي، حقوقي، تربيتي، و مانند آنها وارد شويم، به مرزهاي مشترک با دين پا گذاشته‌ايم. اعتقادات، اخلاقيات، و احکام عملي دين مي‌توانند اصول موضوعه، پاسخ‌ها، و دستورالعمل‌هاي اقتصادي را تحت تأثير قرار دهند.  در اين‌گونه مسائل است که تفاوت ميان علم ديني و غيرديني آشکار مي‌شود. بر اين اساس، اقتصاد ديني (اسلامي) علمي است که مباني عقيدتي و ارزشي دين را در سطوح مختلف اين علم مد نظر قرار مي‌دهد و با آن مطابقت دارد، يا دست‌کم با آنها تنافي ندارد.

در مقابل، نظرياتي علمي که يا بر مباني ضدديني مانند ماترياليسم، انکار مجردات، و انکار روح مستقل از بدن مبتنی‌اند، يا روش‌ها و رفتارهايي را پيشنهاد مي‌کنند که با باورها يا ارزش‌هاي ديني ناسازگار يا در تضادند، مصاديق علم غيرديني يا ضدديني به شمار مي‌آيند. تنافی داشتن با باورها بدين معناست که اين نظريات بر اصول موضوعه‌اي، مانند تساوی هستی با ماده يا محدود بودن زندگي انسان در اين جهان، مبتني شده‌اند که مورد قبول دين نيستند. ديني يا اسلامي‌کردن این علوم مستلزم کشف و ترویج نظريات و تفسيرها، و تجويز روش‌ها و رفتارهايي است که با باورها و ارزش‌هاي اسلامي سازگار باشند.

تا اينجا، معناي اسلامي‌بودن در علوم توصيفي را بيان کرديم. اما در علوم توصيه‌اي (دستوري، يا هنجاري) اسلامی‌بودن معنايي وسيع‌تر دارد. مهم‏ترين نقشي كه دين در نظريه‏هاي کاربردي و روشهاي عملي مطرح در علوم ايفا مي‏كند، از طريق تأثير ارزشهاي اسلامی است، زيرا اين دسته از علوم با رفتار انسان سروکار دارند و کنش‌هاي اختياري بشر را جهت مي‌دهند تا اهدافي که از نظر صاحبان مکاتب مطلوب‌اند محقق گردند. شناخت اهداف صحيح و راه رسيدن به آنها اصول موضوعه‌اي هستند که پيش از ورود در علوم دستوري بايد تعيين تکليف شوند، و دين اسلام مطمئن‌ترين ملجأ حقيقت‌جويان در اين‌گونه مسائل است. اين بزرگ‏ترين نقشي است كه اسلام در علوم دستوري ايفا مي‏كند، و معناي صحيح «علم اسلامی» در اين بخش از علوم همين است.

  1. علم به مثابه شاخه‌ای از دانش، وحدت حقیقی ندارد، و ویژگی‌های آن اصالتاً مربوط به مبانی (شامل اصول متعارفه و موضوعه، اهداف، و روش‌ها) یا گزاره‌های آن می‌شود. از این رو، اسلامی‌بودن یک علم می‌تواند مقول به تشکیک باشد. هرچه مبانی و گزاره‌های یک علم بیشتر واجد شرط اسلامی‌بودن باشند، آن علم اسلامی‌تر است.