ناقدان: حجتالاسلام دکتر سيدابراهيم حسيني
حجتالاسلام دکتر ابراهيم موسيزاده
مدیرکرسی: حجتالاسلام دکتر ميثم نعمتي
دفاع از حقوق مردم در برابر اقتدار اداری و دولتی و آنچه در پوشش حاکمیت دولت انجام میگیرد از مصادیق عمده عدالت به مفهوم کلی و عدالت ویژه اداری به شمار میآید. اگرچه در دنیا دادرسی اداری بعد از انقلاب فرانسه شناخته شده است، اما شکایت و تظلم مردم از کارگزاران حکومتی و قدرتمندان صاحب منصب، در حکومتهای اسلامی سابقه دیرینهای دارد. «دیوان مظالم» نهادی است که در حکومتهای قرون اولیه اسلامی، شکایت مردم از کارگزاران و افراد صاحب نفوذ درآنجا صورت میگرفت. اختیارات و صلاحیتهای گسترده این دیوان و ترکیب اعضای تشکیل دهنده آن همچنین اقتدار و صلابتی که در اجرای عدالت و استیفای حقوق داشته است، این دیوان را نهادی موثر و تکیه گاهی مطمئن در احیای عدالت و حقوق مردم قرار داده بود.
احیا و بازآفرینی این نهاد قدرتمند با توجه به مقتضیات و نیازهای وسیع و پیچیده جوامع امروزی امری ضروری میباشد. توجه به عدالت و جلوگیری از اجحاف و ظلم در روابط نابرابر حقوقی هم یک اصل اسلامی و دینی است و هم یک نیاز ضروری برای جامعه اسلامی ماست.
تلاش ما در این پژوهش این است که با استفاده از مبانی و ادله شرعی و توجه به مصادیق وسیع مظالم در عصر حاضر، نسخهی جدیدی از دیوان مظالم به نام «نهاد عالی مظالم» ارائه نماییم. نهادی که هم خصائص و ویژگیهای مثبت و اقتدار دیوان مظالم در گذشته را داشته باشد و هم با توجه به پیشرفت و پیچیدگی جوامع امروزی جوابگوی نیازها و مصادیق جدید مظالم باشد.
در حکومتهای قرون اولیه اسلامی دادرسی به چند شاخه تقسیم میشده است. از انواع دادرسی و قضا میتوان به مواردی چون، قضای عادی که عهده دار رسیدگی و فصل خصومت و نزاع بین مردم بود، قضای حسبه که تخلفات مشهود مربوط به حقوق عمومی در آن رسیدگی میشد، قضای عسکر که به تخلفات سپاهیان رسیدگی میکرد و قضای مظالم اشاره کرد.[1]
در این میان دادرسی مظالم دادرسی ویژهای بوده است که به منظور دادخواهی ستمدیدگان از زورمندان وکارگزاران حکومتی و کنترل و نظارت بر برخی امور عمومی قرار داده شده بود. ماوردی دادرسی مظالم را اینگونه تعریف کرده است: «وَنَظَرُ الْمَظَالِمِ هُوَ قَوْدُ الْمُتَظَالِمَيْنِ إلَى التَّنَاصُفِ بِالرَّهْبَةِ وَزَجْرُ الْمُتَنَازِعَيْنِ عَنْ التَّجَاحُدِ بِالْهَيْبَةِ»[2] «دادرسی مظالم وادار کردن طرفین ظلم و شکایت به عدالت و انصاف از طریق بیم دادن و ترساندن آنها و ممانعت نزاع کنندگان از انکار حقوق یکدیگر به وسیله اقتدار و هیبت است.» ابن خلدون نیز در تعریف آن گفته است: «وَظيفَةٌ مُمُتَزِجَةٌ مِن سَطوَةِ السلطنة ونصفة القضاء ويحتاج الوالي فيها إلى علو يد وعظيم رهبة تقمع الظالم من الخصمين وتزجر المعتدي.»[3] «وظیفهای است مرکب از قدرت حکومت و انصاف قضاوت و بنابراین نیازمند قاطعیت و قدرت فوق العادهای است که بتواند ستمگران را سرکوب کند و از تجاوز تجاوزگران جلوگیری نماید.» در این تعریف اشاره به اجرائی- قضائی بودن وظیفه رسیدگی به مظالم و این که ناظر مظالم باید دارای صفات ویژه و قدرت ویژهای باشد، شده است. ديوان مظالم كه در واقع هم رديف دیوان قضا بود، كار رسيدگي به مظالم را بر عهده داشت و از سويي به حل و فصل مسائل و مواردي كه قاضي دعاوی از آن درمانده ميشد نيز ميپرداخت. معمولاً خلفا و حکام شخصاً به مظالم رسيدگي ميكردند یا شخصیتی با اقتدار و با هیبت را بر این کار میگماردند.[4] در حقيقت اين ديوان سمبل عدالت و احقاق حق بيچارگان و ضعيفان بود و در اين ديوان سعي بر آن بود كه حقوق از دست رفته آنان در مقابل زورگویان و قدرتمندان بازگردانده شود. وجود تشکیلات دوگانه دیوان مظالم و دستگاه قضا در ایران پس از اسلام از مشخصات بارز حکومتهای این دوره میباشد.[5] با الهام از سابقه تاریخی دادرسی مظالم[6] طرح حاضر مدعی ضرورت تشکیل نهادی با ماهیتی شبیه نهاد مظالم در گذشته است.
[1]. محمد الزحیلی،قضاء المظالم، ص26
[2]. علی بن محمد بن حبیب الماوردی، الاحکام السلطانیه، ص10
[3]. عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص222
[4]. الماوردی، پیشین، ص102
[5]. محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ص156
[6]. رسیدگی شخص پیامبر در ماجرای سمره بن جندب، رسیدگی شخصی پیامبر و فرستادن امیرالمومنین به عنوان نماینده ویژه در واقعه کشتار خالد بن ولید در قبیله بنی جزیمه، تشکیل بیت القصص توسط امیرالمومنین و موارد متعدد رسیدگی به شکایات مردم از کارگزاران حکومتی و دادرسی مظالم در ایران باستان و حکومتهای قرون اولیه اسلامی