ناقد: حجتالاسلام دکتر مهدي بابايي
مدیرکرسی: حجتالاسلام دکتر محمود شريفي
1. گاهی گفته میشود که مقولات یا مفاهیم محض کانت، شبیه معقولات ثانیة فلسفی در فلسفة اسلامی هستند و گاهی نیز آنها را شبیه معقولات ثانیة منطقی در اصطلاحات ما به شمار میآورند. اما با وجود برخی شباهتها، مفاهیم محض ایدئالیسم کانتی را نباید با معقولات ثانیة فلسفی و منطقی در فلسفة رئالیستی اسلام یکسان تلقی کرد. مفاهیم محض کانتی، تصورات کلی و دارای افراد یا مصادیق بسیار در خارج یا در ذهن نیستند؛ بلکه ساختارهای خالی یا قالبهای تهی هستند که به کمک آنها قضیه درست میشود یعنی بیشتر شبیه معانی حرفی در اصطلاحات ما هستند تا مفاهیم و معقولات ثانیه. به دلیل اهمیتی که بحث مقولات در فلسفة کانت دارد، به ویژه استفادهای که کانت از آموزههای خود در این زمینه علیه مابعدالطبیعه و براهین اثبات وجود خداوند کرده است، لازم است دیدگاه او دربارة مقولات یا بهاصطلاح ما، معقولات ثانیه، را بهدرستی درک، و اشکالات مبنایی یا بنایی آن را آشکار کنیم.
2. در فلسفة کانت، تأثرات حسی ناشناخته و پراکنده ابتدا در مرتبة حس (و تخیل) به وسیلة دو ساختار قوة حس (زمان و مکان) با یکدیگر ارتباط و نسبت پیدا میکنند و بعد در اختیار فاهمه قرار میگیرند و به وسیلة مفاهیم محض یعنی دوازده ساختار ذهنی ارتباطات جدید پیدا میکنند. پس مفاهیم محض کانت، ساختارهایی هستند که ذهن انسان به وسیلة آنها، محسوسات را در درون خود، به یکدیگر ارتباط میدهد.
3. استدلال کانت بهاختصار به صورت زیر است:
3.1. هر امری که با حس از خارج به دست نیامده و به تعبیر کانت، محض و پیشینی است، به دلیل این که انسان نمیتواند از طریق دیگری آن را از خارج به دست آورده باشد، افزودة ذهن خود انسان است.
3.2. همة ارتباطها و اتصالاتی که میان کثرات وجود دارند ـ و بهاصطلاح وجودشان، بین دو چیز دیگر معنا مییابد، به قول صدرالمتألهین (ره)، «النسبة وجودها و تحققها فرع وجود المنسوب و المنسوب الیه» ـ غیرحسی یا غیرتجربیاند؛
3.3. همة ارتباطات و اتصالات یا به عبارت دیگر، وحدتها، امور غیرحسی یا محض یا پیشینی یا افزودههای ذهن انسان در دانشهای او و در جهانی که دانشهای او نشان میدهند، هستند.
4. به اعتقاد کانت، چفتوبستها و اتصالات و پیوندهایی را که قوة فاهمه از پیش خود وارد دانش بشر میکند، با مهندسی معکوس فیزیک نیوتنی و هندسة اقلیدسی میتوان بازشناسی کرد. اگر ما انواع قضیه را بشناسیم و مفردات (سهم خارج و حس) را از قضایای مزبور کنار بگذاریم، به مقولات دست پیدا میکنیم. کانت به این شیوه، از طریق قضایای حملیه مانند «الف ب است»، با کنار گذاشتن الف و ب، مقولة «جوهر ـ عرض» یعنی ساختاری که هیئت قضایای حملیه، و در نتیجه، ساخت قضایای حملیه را ممکن کرده است، کشف میکند و از قضایای شرطیه، مانند «اگر ج آنگاه د»، به مقولة «علت ـ معلول» یعنی ساختاری که هیئت قضایای شرطیه، و در نتیجه، ساخت قضایای شرطیه را ممکن کرده است، پیمیبرد.
5. پس مقولات، ساختارهایی ذهنی هستند که به لحاظ ثبوتی، قضایا (احکام) به کمک آنها ساخته میشوند و به لحاظ اثباتی، ما آنها را «از فهرست صورتهای منطقی اساسی احکام مشتق» میکنیم (مایکل رولف، ایمانوئل کانت (دانشنامة فلسفة استنفورد)).
6. کانت مدعی است با بررسی انواع قضایای فیزیک نیوتنی و هندسة اقلیدسی متوجه شده است که تعداد چفتوبستهای مزبور، دوازدهتاست:
|
جدول منطقی احكام |
جدول استعلایی مفاهیم محض |
||
|
احکام گروه کمیت |
1. كلّی |
مقولات گروه كمیت |
1. وحدت |
|
2. جزئی |
2. كثرت |
||
|
3. شخصی |
3. تمامیت |
||
|
احکام گروه کیفیت |
1. ایجابی |
مقولات گروه كیفیت |
1. ایجاب |
|
2. سلبی |
2. سلب |
||
|
3. عدولی |
3. عدول |
||
|
احکام گروه نسبت |
1. حملی |
مقولات گروه نسبت |
1. جوهر |
|
2. شرطی |
2. علّت |
||
|
3. انفصالی |
3. مشاركت (یا تبادل) |
||
|
احکام گروه جهت |
1. ظنی |
مقولات گروه جهت |
1. امكان |
|
2. وقوعی |
2. وجود |
||
|
3. یقینی |
3. وجوب (ضرورت) |
||
7. همانطور که در جدول بالا ملاحظه میشود آنچه کانت مقولة فاهمه مینامد، از نظر فلسفة اسلامی، برخی مانند علت و معلول از معقولات ثانیة فلسفی، و برخی مانند ایجاب و سلب از معقولات ثانیة منطقی شمرده میشوند.
8. مقولات ـ غیر از تأمین وحدت ترکیبی کثرات حسی (نمودها) برای ساخت قضایای اصلی علوم تجربی و ریاضی ـ دستکم دو نقش اساسی دیگر نیز در دستگاه فلسفی کانت بر عهده دارند:
8.1. همگانی کردن علوم انسان، و در نتیجه، عینیت (ابژکتیویتی) علوم انسان به وسیلة مقولات است (علوم ما به این دلیل که مقولات و ساختارهای ذهنی یکسان و ثابتی داریم، همگانیاند و همگانی هم دقیقا به معنای عینی (ابژکتیو) است).
8.2. نظم و ثبات طبیعت یا قوانین عام حاکم بر طبیعت به دلیل ثبات مقولات است.
9. مقولات یا مفاهیم محض فاهمه ـ بر اساس تفسیری که کانت از آنها ارائه میکند ـ از جهات مختلفی با تفسیری که فلاسفة ما از معقولات ثانیة فلسفی و منطقی ارائه میدهند متفاوت هستند:
9.1. کانت مقولات را ساختارهایی میداند ذهنی و پیشینی که مبتنی بر طبیعت و علوم ما نسبت به طبیعت نیستند بلکه مبنای طبیعت و علوم طبیعی ما هستند. کانت در کتاب نقد مینویسد:
«نمودها... ابدا تابع هیچ نوع قانون پیوندی نیستند، مگر تابع آن قانونی که قوة پیوند دهنده آن را تجویز میکند. ...همة ادراکات ممکن و... همة نمودهای طبیعت از نظر همآمیزیشان، خود تابع مقولاتی هستند که طبیعت... در مقام مبنای اصلی قانونمندی ضروریاش... به این مقولات بستگی دارد».
اما مطابق تفسیر رایج در میان فلاسفة مسلمان، معقولات ثانیه، چه منطقی و چه فلسفی، انتزاع و کشف میشوند و نسبت به سایر معقولات انسان ثانویت دارند. البته باید توجه داشت، واقعیتهایی که معقولات ثانیه از آنها حکایت میکنند، ممکن است نسبت به واقعیتهایی که مفاهیم ماهوی از آنها حکایت میکنند، تقدم بالوجود یا بالحقیقه یا... داشته باشند ولی به حال این مفاهیم بعد از مفاهیم ماهوی در ذهن انسان حاصل میشوند، اما مقولات کانتی در ذهن هستند و به علوم ما اضافه میشوند.
9.2. معقولات ثانیه از نظر فلاسفة ما از سنخ شناخت و علم حصولی تصوری هستند در حالی که مفاهیم مزبور در دیدگاه کانت هیچگونه واقعنمایی و حکایتی ندارند. به عبارت دیگر، معقولات ثانیه یک نوع حکایت از یک نوع مابازا یا دستکم منشأ انتزاع خود دارند درحالی که در تفکر کانت، مقولات هیچگونه حکایتی ندارند و اساسا از نوع شناخت نیستند، بلکه شرط شناختاند.
9.3. مابازا یا مصداق یا محکی معقول ثانی فلسفی، موضوع و متعلق برای علم و شناخت درجة اول قرار میگیرد و اساسا بحثهای فلسفه بر محور و مدار معقولات ثانیه و محکیهای آنها دور میزنند، ولی مقولات کانتی ـ چه آنها که شبیه مفاهیم فلسفی ما هستند و چه آنها که شبیه مفاهیم منطقی ما هستند، حاکی از هیچ امری نیستند تا متعلق شناخت درجة اول قرار گیرند. از این رو، مقولات کانتی صرفا میتوانند در علم درجة دومی مانند بخش منطقِ فلسفة استعلایی بررسی شوند. به عبارت دیگر، محکیهای معقولات ثانیة فلسفی در تفکر ما، تقریبا از قبیل اعراض تحلیلی یا انحای وجود هستند که با وجود این که در خارج از ذهن، مستقل نیستند، ابژة شناخت درجة اول قرار میگیرند در حالی که مقولات کانتی اشاره به هیچ ابژه مستقل یا غیرمستقلی حتی در خارج پدیداری ندارند.
9.4. با توجه به نکتة اخیر، معقولات ثانیة فلسفی ما از قبیل معانی اسمی و محمولی هستند هر چند در خارج وجود مستقل ندارند و به تعبیر مرحوم شهید مطهری، نحوة تحقق آنها درخارج مانند مابازای معانی حرفی و رابطی است ولی مقولات کانتی در همان عالم ذهن، از قبیل معنای حرفی هستند، یعنی در همان فضای ذهن هم مستقل نیستند. به عبارت سوم، معقولات ثانیه در تفکر اسلامی، وجود رابط فلسفی دارند و مقولات کانتی، وجود رابطی و منطقی دارند.
9.5. مقولات کانت، «صورتهای محض تفکر» هستند (نقد عقل محض)، یا به عبارت دیگر، فقط نحوة اندیشیدن و تفکر ما دربارة واقع میباشند. بنابراین این مفاهیم شبیه معانی حرفی در اصطلاحات منطق و اصول فقه ما تنها در پناه اجزای مستقل قضیه با معنا هستند و بس. قالبهای مزبور، بدون این که اشیای حسی در آنها ریخته شوند، تهی خواهند بود، چرا که این قالبها، «صورتهای منطقی محض» هستند (نقد عقل محض). به عبارت دیگر، اگر کسی مقولات را جزئی از یک قضیة ناظر به عالم واقع (چه واقعِ نومنال و چه واقعِ فنومنال) قرار دهد، یک گزارة بیمعنا و تهی ساخته است. اگر امر محسوسی نباشد، ما توان اندیشه داریم ولی چیزی نداریم که به آن بیاندیشیم. بدون شهود حسی دقیقا مانند نویسندهای هستیم که قواعد جملهسازی و نگارش را بهخوبی میداند ولی نمیداند دربارة چه چیزی جمله بسازد.
10. مهمترین دلیل کانت بر بیمحتوا بودن گزارههای مابعدالطبیعة سنتی همین تفسیر از مقولات یا معقولات ثانیة فلسفی است.
11. کانت از مبنای نادرست خود دربارة معقولات ثانی فلسفی، به شیوههای مختلفی برای نقد براهین اثبات خداوند بهخصوص برای نقد برهان وجودی نیز استفاده کرده است.
12. ممکن است کسی بگوید خود کانت علیت، جوهر و عرض، ضرورت و سایر معقولات ثانیه را مکررا به کار میگیرد. پس چطور میتواند ادعا کند که مفاهیم مزبور معنای محمولی و مستقل ندارند و در جانب موضوع و محمول قضیه قرار نمیگیرند؟ نیز ممکن است همان اشکالی که فلاسفة شرق و غرب بر پوزیتیویستهای منطقی گرفتهاند به کانت وارد شود و آن این که اگر واژههای مابعدالطبیعی فاقد معنا هستند به دلیل این که متکی به شهود حسی نیستند، بنابراین خود کلمة معنا نیز بیمعناست. اما با وجود این که مبنای سخن کانت اشکالات متعددی دارد و بنابراین نتایجی که بر این مبانی مترتب میکنند، همگی بیمبنا هستند و برخی از آنها علاوه بر فقدان مبنای درست، باطل هم هستند ولی نه اشکال بنایی اول به کانت وارد است و نه اشکال بنایی دوم. بطلان مبنای کانت را به صورت مستقل و البته بهاختصار خواهیم گفت. اما دلیل این که چرا اشکالهای بنایی مزبور به کانت وارد نیست، این است که منظور کانت از بیمعنا بودن یا تهی بودن واژگان مابعدالطبیعه، این است که این واژگان یک شیء در کنار سایر اشیای دنیا نیستند و بنابراین نمیتوان دربارة آنها معرفت درجة اول داشت. بنابراین به دلیل این که فلسفة متعالی ادعا میکند که مثلا علت نخستین یک شیء در کنار سایر اشیای دنیا (مانند سنگ و درخت و انسان) است، ادعای پوچ مطرح کرده است ولی فلسفة استعلایی وقتی در بخش منطق استعلایی ادعا میکند که علت یکی از مقولات فاهمه است، علت را نه به عنوان یک شیء در کنار سایر اشیا، بلکه به عنوان یک رابطه در بین اشیا به کار میبرد. بنابراین سخن منطق و فلسفة استعلایی پوچ نیست. درست مثل این که منطق عمومی وقتی دربارة شکل اول و دوم سخن میگوید اشکالی ندارد ولی اگر فیزیک یا مابعدالطبیعه بخواهند احکامی برای شکل اول به عنوان یک شیء خارجی صادر کنند، چیزی را که یک شیء (ابژه، عین) نیست، یک شیء (ابژهای برای شناخت) در نظر گرفتهاند و راه را اشتباه رفتهاند.
چند نمونه از عبارتهای کانت دربارة هویت منطقی و صوری مقولات
کانت مینویسد:
«یک مفهوم پیشینی، که خود را با تجربه مرتبط نکند، فقط صورت منطقی یک مفهوم خواهد بود، اما نه خود مفهومی که از آن طریق، چیزی به تصور درآید» (نقد عقل محض).
«تعمیم... مفاهیم به ورای شهود حسی ما، ما را به هیچ جا نمیرساند، زیرا در آن حالت، آنها مفاهیمی صرفا تهی از بژهها خواهند بود؛ ...صورتهای محض تفکر بدون واقعیت ابژکتیو؛ زیرا ما هیچ نوع شهودی در اختیار نداریم تا ...مقولات ...بر آن اعمال شود و بتواند چنین ابژهای را تعین بخشد. فقط شهود حسی و تجربی ما میتواند به مقوله، معنا و مفهومی ببخشد» (نقد عقل محض).
«علیرغم استقلال مفاهیم محض فاهمه... از تجربه، ... تعقل هیچ امری فراتر از عرصة تجربه، از طریق آنها ممکن نیست؛ زیرا که از آنها بهجز تعیین صورت منطقی حکم ... دیگر هیچ ساخته نیست، و از آنجا که خارج از حیطة حساسیت، ابدا شهودی وجود ندارد، این مفاهیم محض هیچ معنایی ندارند» (تمهیدات).
«فاهمة ما... صرفا قوهای است که شهودهای حاصله را به یکدیگر در یک تجربه متصل میسازد لذا ... خارج از آن [= تجربه]، همة مفاهیم فاقد معنی خواهند بود، چرا که شهودی نیست تا در آنها مندرج گردد» (تمهیدات).
«مفاهیم صرفا صورت محضِ کاربرد فاهمه در ارتباط با ابژهها به طور عام و همچنین صورت محضِ کاربرد تفکر هستند، بدون آنکه به وسیلة آنها ابژهای بتواند تصور یا متعین شود» (نقد عقل محض).
«عمل فاهمه که از آن طریق، کثرت بازنماییهای داده شده (چه شهودها باشند چه مفاهیم) تحت یک ادراک نفسانی به طور عام، آورده شود، عبارت است از کارکرد منطقی احکام. ...هر نوع کثرت، تا آنجا که در یک شهود تجربیِ واحد داده شود، در نسبت با یکی از کارکردهای منطقی برای حکم کردن، تعین مییابد، ...مقولات، تا جایی که کثرت یک شهود داده شده در نسبت با آنها، تعین یافته باشد، خود چیزی نیستند جز دقیقا همین کارکردهای حکم کردن» (نقد عقل محض).
«ترکیب فاهمه،... چیزی نیست جز وحدت عمل» (نقد عقل محض).
«مفاهیم صرفا صورت محضِ کاربرد فاهمه در ارتباط با ابژهها به طور عام و همچنین صورت محضِ کاربرد تفکر* هستند، بدون آنکه به وسیلة آنها ابژهای بتواند تصور یا متعین شود» (نقد عقل محض)
* از نظر کانت، «فکر کردن عبارت است از متحد ساختن تصویرات در وجدان» (تمهیدات).
برخی عبارات کانت دربارة سه مقولة «وجود»، «علیت» و «جوهر»
«وجود، (being) آشکارا یک محمول واقعی نیست. یعنی مفهومی از چیزی نیست که بتواند به مفهوم یک شیء اضافه گردد. وجود صرفا عبارت است از وضع یک شیء یا برخی تعینات فینفسه. در کاربرد منطقی، وجود صرفا رابطهای (copula) در یک حکم است. گزارة خداوند قادر مطلق است، مشتمل بر دو مفهوم است که هر یک ابژهای [متعلقی/ مابازایی] برای خود دارد، یعنی خداوند و قادر مطلق بودن. [اما] واژة کوچک «است» یک محمول در آن نیست، بلکه صرفا چیزی است که محمول را در رابطه با موضوع وضع میکند» (نقد عقل محض).
«مفهوم علت... به شهودی که ذیل آن اندراج یافته، مثلا به شهود هوا، نسبت به مطلق حکم تعین میبخشد، یعنی معین میکند که مفهوم هوا نسبت به انبساط، به منزلة مقدم است نسبت به تالی در یک حکم شرطی. بدین وجه، مفهوم علت یک مفهوم محض فاهمه است که بهکلی با همة ادراکات ممکن تفاوت دارد و فقط برای این است که بهطور کلی به آن تصویری که ذیل آن اندراج یافته، از لحاظ صدور حکم، تعین بخشد و از این راه یک حکم کلی را ممکن سازد» (تمهیدات).
«مفهوم جوهر ...یعنی مفهوم آنچه به منزلة موضوع میتواند وجود داشته باشد، اما هرگز نه به عنوان محمول صرف» (نقد عقل محض).
دو نمونه از عبارتهای شارحان کانت
کاپلستون مینویسد:
«کانت... در وصف مقولات میگوید که آنها اعمال منطقی هستند. یعنی صور محض فاهمهاند که ترکیب را ممکن میسازند، اما هرگاه آنها را بهخودیخود و جدا از اطلاقشان بر نمودها لحاظ کنیم، نمودار هیچ عینی نیستند. ...پرفسور کمپ اسمیت... میگوید... مقولات به معنی اخص، به عنوان صور محض فاهمه فقط توابع منطقیاند و مضمون یا معنی متعینی ندارند. ...در عین حال با این که کانت مسلما میگوید که مقولات غیرمتشاکل دارای معنی کافی نیستند که مفهوم یک عین را بدهند و «فقط توابع و اعمال فاهمه برای ایجاد مفاهیماند» (آ 147، ب 187)، اما برای آنها مضمونی قائل است، ولو این مضمون کافی برای تصور یک عین نباشد. «مثلا جوهر، اگر تعین زمانی دوام را کنار بگذاریم، فقط به معنی چیزی خواهد بود که میتواند به عنوان موضوع تعقل شود، بدون این که محمول چیز دیگری واقع گردد». (آ 147، ب 186). ...نمیتوان آن را برای تصور کردن یک عین اطلاق کرد. ...معهذا مسلم است که کانت نحوی از معنی و مضمون به مقولة غیرمتشاکل اسناد میدهد. این معنی به حد کافی محصل نیست که موجب معرفت گردد اما به عنوان امکان عقلی یا منطقی قابل تصور است» (کاپلستون، تاریخ فلسفه).
کورنر نیز مینویسد:
«مقولات اگر فاقد شکلواره باشند یا شکلواری پیدا نکرده باشند، تنها چیزی که خواهند داشت «معنایی صرفا منطقی [است] دال بر وحدت صرف تصورات که هیچ شیئی به آن داده نشده است...» (نقد عقل محض)» (کورنر، فلسفة کانت)